دانلود عکس های مذهبی برای تلفن های همراه
برای دانلود روی لینک دانلود کلیک نمایید
پسورد فایل : www.bia2irooni.ir
دانلود عکس های مذهبی برای تلفن های همراه
برای دانلود روی لینک دانلود کلیک نمایید
پسورد فایل : www.bia2irooni.ir
دانلود قران کریم برای گوشی های موبایل
دانلود کتاب قران کریم و فضیلت با فرمت جاوا برای تلفن های همراه
برای دانلود روی لینک دانلود کلیک نمایید
دانلود مداحی زیبا از حاج محمود کریمی
ابوالفضل(ع) ساقیِ طفلان حسین(ع)
برای دانلود مداحی روی لینک دانلود کلیک نمایید
دانلود مداحی بسیار زیبا ازسیب سرخی
هوا هوایِ کربلا (شور)
برای دانلود مداحی روی لینک دانلود کلیک نمایید
چیز هایی که نشدیم…! (آخر خنده)
ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند
شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه…..!!
ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه
قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم
گر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم ؛ شماره 6 را فشار دهید
اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم ؛ شماره 7 را فشار دهید
اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید
اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید
اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، ما داریم گوش می کنیم
نه بابا فتوشاپ چیه!!!
به نظرت فتوشاپه!!!؟!!!نه اشتباه نکن چون نیست!!
!!! جالب اینه که این یکی هم فتوشاپ نیست !!!
اره گلم درست فهمیدی این یکی هم فتوشاپ نیست!!
وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم!!
∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞
اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!
∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞.∞
اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریهام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!
قبل از ازدواج:
پسر: بالاخره موقعش شد،خیلی انتظار کشیدم
دختر: تا حالا شده که بخواهی با هم نباشیم ؟
پسر: حتی فکرش را هم نکن
دختر: دوستم داری ؟
پسر: البته، هر روز بیشتر از دیروز
...دختر: تا حالا به من خیانت کردی ؟
پسر: نه ! برای چی میپرسی ؟
دختر: منو میبوسی ؟
پسر: معلومه ! هر موقع که بتونم
دختر: منو کتک میزنی ؟
پسر: دیوانه شدی ؟
دختر: میتونم به تو اعتماد کنم ؟
پسر: بله
دختر: عزیزم
.
.
بعد از ازدواج
حالا از پائین به بالا بخوانید